کد مطلب:140564 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

خطبه خواندن خطیب شامی در مسجد جامع
از جمله مصائب اهل بیت سلام الله علیهم در شهر شام تار این بود كه در این شهر به حكم یزید ناپاك خطیب شامی در مسجد جامع به منبر رفت و در حضور حجت خدا و ازدحام مردم مدح آباء و اجداد یزید پلید و مذمت از شاه اولیاء نمود.

حكایت منبر رفتن خطیب و خطبه مشتمل بر مذمت شاه اولیاء را ارباب مقاتل و مورخین در كتب خود به اجمال و تفصیل نقل كرده اند و در اینكه این قضیه اتفاق افتاده و چنین خطبه ای خوانده شده اختلافی نیست منتهی بعضی معتقدند خطبه در مجلس شوم یزید و در بارگاه آن پلید خوانده شده چنانچه مرحوم سید در لهوف و برخی دیگر این طور فرموده اند و بعضی می گویند در مسجد جامع دمشق و در مقابل ازدحام مردم صورت گرفته، ما قبلا به خواندن خطبه در مجلس یزید اشاره كرده و آنرا نقل نمودیم و اینك خطبه ای كه آن شامی شوم در مسجد جامع دمشق ایراد كرده است را در اینجا می آوریم

مرحوم شیخ طبرسی در احتجاج و ابومخنف در مقتل و ابن شهرآشوب در مناقب این خطبه را نقل كرده اند و مرحوم علامه مجلسی در بحار این واقعه را از مناقب نقل كرده و مبسوطتر از دیگران به شرح آن پرداخته است و بیان آن چنین می باشد:

یزید امر كرد جار زدند و مردم را خبردار كردند در مسجد جامع خطیبی اشدق و زبان آور را گفت تا به منبر رود و خطبه كه مشتمل بر ذم شاه اولیاء باشد بخواند فصعد الخطیب المنبر خطیب از سعادت بی نصیب از جای برخاست اول حمد و ثنای الهی نمود ثم اكثر الوقیعة فی علی و الحسین علیهماالسلام پس در حق شاه اولیاء و سید الشهداء زبان وقیعت آخت و لسان قباحت پرداخت و در تعریف معاویه و


توصیف یزید فصلی چند ذكر كرد صفات جمیله از برای ایشان ثابت كرد و اولویت یزید و معاویه را بر خلافت و سلطنت نقل كرد امام زین العابدین علیه السلام بی طاقت شده فرمود ویلك ایها الخاطب اشتریت مرضات المخلوق بسخط الخالق وای بر تو ای خطیب رضای مخلوق را به سخط خالق خریدی چه بد خطیبی بودی

شعر



پیروزی نفس و هوای می كنی

راه حق این نیست خطا می كنی



در حق اخیار نگوئی سخن

مدحت اشرار چرا می كنی



آل عبا از همه فاضل ترند

ذم چنین قوم چرا می كنی



پس آن حضرت از جای برخاست و در نزد سجاده یزید ملعون بنشست و فرمود ای یزید ایذن لی حتی اصعد هذه الاعواد اذن بده تا بر این منبر بروم و خطبه ای كه رضای خدا و رسول در آن باشد بخوانم و كلماتی كه مستمعان از او مأجور و مثاب شوند باز گویم یزید پلید گفت رفتن تو به منبر حاجت نیست اركان و امراء شام گفتند یا امیرالمؤمنین چه شود كه اذن دهی این جوان هاشمی نسب حجازی زبان منبر رود شاید سخنی از او بشنویم و الفاظ و عبارات او را بسنجیم تا فصاحت و بلاغت حجاز با شام تا چه مرتبه است یزید علیه العنه گفت ای شامیان این طایفه افصح قبایلند بخدا منبر نمی رود و به زیر نمی آید الا آنكه مرا و تمام آل ابوسفیان را مفتضح و رسوا می سازد و بنی امیه را ناسزا می گوید فانه من اهل بیت زقوا العلم زقاقا اركان دولت گفتند ای امیر اصلحك الله این جوان خردسال كجا تواند در همچو مجلسی كه مشحون به صنوف خلایق است سخن گوید هوس ما آنست كه از جد خود پیغمبر صلی الله علیه و آله حدیثی نقل كند كه در آن ما را موعظه و تسكین باشد یزید نتوانست التماس بزرگان را رد كند ناچار اجازت داد پس امام چهارم علیه السلام مانند روح پاك از روی زمین برخاست و قامت طوبی مثال را به سمت


منبر روانه ساخت



مكبر گر ببیند قد و قامت

به قد قامت بماند تا قیامت



پا به پله اول و دویم منبر نهاد و چون لمعه ی نوری بر عرشه قرار گرفت مردم از دور و نزدیك آمدند ببینند كه این شخص غریب كیست كه با روی انور بر منبر رفته به به



اندر فراز منبر هر كس بدید گفتا

به به طلوع كرده بر منبر آفتابی



پس درج درر و گنج گوهر گشود فحمد الله و اثنی علیه حمد الهی و نعت جدش حضرت رسالت پناهی بیان فرمود حمدی كه تا آنروز احدی چنین حمدی نشنیده بود



حمدی كه به دل خلعت جان پوشاند

شكری كه بجان جام طرب نوشاند



حمدی كه ره وصال جانان داند

تا كام دل مراد جان بستاند



ثم خطب خطبة بكی منها العیون و اوجل منها القلوب پس خطبه ای خواند كه همه چشم ها را گریان و دلها را لرزان نمود و بعد فرمود اعطینا ستا و فضلنا بسبع خدا بما شش چیز عطا كرد و هفت چیز فضیلت داد اما آن شش چیز كه عطا فرموده علم و حلم و سماحة و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب اهل ایمانست یعنی هر كه مؤمنست البته ما را دوست می دارد و آن هفت چیزی كه فضیلت داده آنست نبی مختار از ماست صدیق حیدر كرار از ماست و جعفر طیار از ماست و حمزه ی اسد الله و اسد الرسول از ماست حسن علیه السلام و حسین علیه السلام از ماست ای مردم هر كه مرا می شناسد كه می شناسد و هر كه مرا نمی شناسد من او را آگاه نمایم به حسب و نسب خود شمر كه پدرم را كشته مرا می شناسد كه نیزه به گلو و پهلوی پدرم زده یزید هم مرا می شناسد كه امر به قتل پدرم كرده لیكن شما مردم مرا نمی شناسید و نیز ما را خارجی می دانید چنین نیست بشنوید تا بگویم و حسب خود را انا ابن مكة و منی انا ابن زمزم و الصفاء انا ابن من حمل الركن


باطراف الرداء انا ابن خیر من انتعل و احتفی انا ابن خیر من طاف و سعی انا ابن خیر من حج و لبی انا ابن من حمل علی البراق فی الهواء انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی انا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدرة المنتهی انا ابن من دنی فتدلی فكان قاب قوسین او ادنی انا بن من صلی بملئكة السمآء انا ابن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی مردم همه متعجب شدند كه این همه صفات و خصایص پیغمبر آخرالزمانست كه می گوید و خود را نسبت به او می دهد و یزید شهرت داده كه اینها خارجی هستند مردم صحن مسجد را خبر كردند همه از دور و نزدیك آمدند همینكه آن حضرت فرمود انا بن محمد المصطفی صلی الله علیه و آله دانستند كه او فرزند رسول مختار است بنای گریه گذاشتند فرمود نام پدر دیگر مرا بشنوید انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا لا اله الا الله انا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یكفر بالله طرفة عین انا ابن صالح المؤمنین و وارث النبیین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البكائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یس رسول رب العالمین انا ابن المؤید بجبرئیل المنصور بمیكائیل، انا بن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناكثین و القاسطین و المجاهد اعدء الله و افخر من مشی من قریش اجمعین و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنین و اول السابقین و قاصم المعتدین و مبید المشركین و سهم من مرامی الله علی المنافقین و لسان حكمة العابدین و ناصر دین الله و ولی امر الله و بستان حكمة الله و عیبة علمه سمح سخی بهلول زكی ابطحی رضی مقدام همام صابر صوام مهذب، قوام قاطع الاصلاب مفرق الأحزاب اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا و امضاهم عزیمة و اشدهم شكیمة اسد باسل یطحنهم فی الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الا عنه طحن الرحاویذ روهم فیها ذر و الریح الهشیم لیث الحجاز كبش العراق مكی مدنی


خیفی عقبی بدری احدی شجری مهاجری من العرب سیدها و من الوغی لیثها وارث المشعرین ابوالسبطین الحسن علیه السلام و الحسین علیه السلام ذاك جدی علی بن ابیطالب علیه السلام

ای مردم این یك جد دیگر بود كه صفات و القاب و سمات او را گفتم اما جده ام انا بن فاطمة الزهراء انا بن سیدة النساء دختر بهترین خلق خدا



عصمتش سر به آسمان برده

سایه بر آفتاب گسترده



روز محشر پناه خلق جهان

دوستان را مقام امن و امان



فلم یزل یقول انا انا حتی ضج الناس بالبكاء و النحیب لا ینقطع معرفی خود می كرد و متصل اشگ مردم جاری و ضجه ها بگریه و ناله بلند بود